ای شادی فزای جمع خرابه نشین ما
ای نفس آخر خواب نا آرام شبانه
و ای آرامش خنکای جرعه آب،پس از کابوسی تلخ
ای بوسه گرم خورشید بر دستهای سرما زده زمانه
و ای مهربانی پدرانه بر عرق شرم جوانی.....
ای انعکاس زلال هر چه روشنی،بر چهره تار مهتاب....
ای عبور سبز نسیم...از میان بی رنگی برگها......
ای آبی گسترده در توهم رنگی آسمان.....
ای رایحه خوش جاری در عود.....
و ای شکوهِ غریب حاکم بر شِکوه های یتیمانه............
به راستی تو کیستی؟؟؟؟!!!!
این عبارات برای تو یاد آور کیست........